. یک شب از روی وفا رو کن صفایت بی وفا تا ببینی سفرهء خالی ما پر زجفایت بی وفا . بنگر این اشکهای خونین و دل آزرده ام از کدامین عشق بگویم از کدام جور و جفا . گوش دل پر کرده ام از نغمهء شیرین تو ساز ناسازی ...
توضیحات بیشتر »شکار
. هله آمدم به بامت که شوم شکار دامت که به دام تو در افتم نه که در چاه غرامت . بخودی خود شکستم به لبت امید بستم اگرت هوس نباشد سر عاشقان سلامت . چه شود که دل بخوانی ز خیال خود نرانی دل و جان فدا بکردم به ...
توضیحات بیشتر »شمع عشق
. جسم را چون پیله ماند روح را پروانه ای گر زخود آیی برون طیار این افسانه ای . شرط اول عهد ما شد سوختن در راه عشق آشنا گر نیستی با سوختن بیگانه ای . بارها ره را جدا کردم که بگریزم ز عشق دل به فریاد آمد ای ...
توضیحات بیشتر »جانانه
. هر آن روانه کردم سویم نشانه آمد هر آن نشانه کردم بر جان ترانه آمد . هر آن ترانه کردم بر دل فسانه آمد هر آن فسانه کردم عذر و بهانه آمد . هر آن بهانه. کردم ابرو کمانه آمد هر آن کمانه کردم فوت زمانه آمد . هر ...
توضیحات بیشتر »مادر
( مادر ) . دیده اول دیده اش روی تو دید دل از آن دیده به آرامش رسید . در همه درماندگی و بی کسی مهر تو بود که به آغوشم کشید . مخمل ناز نگاهت پر ز مهر مهر چشمانت همه پر ز امید . در نحیفی جان من ...
توضیحات بیشتر »اندیشه ها
. عده ای خود خواه پی امیالشان عدهای عاشق به عشق یارشان . عدهای نادان به ارزشهای عشق عدهای عشقست همه دنیایشان . عدهای عشق و هوس نشناختند عدهای هم رمز عشق جویایشان . عدهای عاشق به معبود و سجود عدهای پست که ریائست کارشان . عدهای دنیا به هیچست ...
توضیحات بیشتر »کلام
. اگر اول کلام آمد تو را من بی کلام خواندم مرا در نکته ها گم کن که من در واژها ماندم . به خلقت رنگ پائیزم همان برگ غم انگیزم خودا گشتم جدا گشتم خدایی را ز خود راندم . به پنهانی هزاران بار بشستم گونه ها بر اشک ...
توضیحات بیشتر »تازه جوانه
. عمریست در این مغلطهء صور فسانه ما بار گران میکشیم از جور زمانه . در دفتر بی مهری ایام رقم خورد صد رنج منو قصهء گیسوی شبانه . این بخت من از چشم نگار آمده پیدا زان تیر که در وادی عشق کرد کمانه . حاصل ز چه بودست ...
توضیحات بیشتر »مینای بشکسته
. این دل شوریده بستان تا که شیدایش کنی در حضور عاشقان امروز و فردایش کنی . تا شبی در خلوت عشاق محبوبان عشق غمزهء چشمت بتازانی و غوغایش کنی . بر سرای دشت خارستان دل مرحم نهی آنگهش بر باغبان پیر گل آرایش کنی . تا که این گمگشتهء ...
توضیحات بیشتر »حدیث جان
حدیث جان . گفتی حدیث جان کنم ؟ هر آن بگی من آن کنم بر خاک پاک پای تو این جان و دل قربان کنم . مستی ستانم از رهت تا جان بگیرم از لبت شعر شعور عاشقان بر بار هوشیاران کنم . زنجیر چشمان توام هر دم به فرمان ...
توضیحات بیشتر »مقام
به شرر زدم دو جامی که بگیرم از تو کامی که مرام عشق ورزان همه عشقست به کلامی . به رهت گسیل داشتم دل دست بستهء نالان که تو این بردهء عشقت بپذیری به غلامی . زده این کبوتر دل به ره پای تو خیمه که به درمان غم خویش ...
توضیحات بیشتر »عقل
عقل طاهر را چراغیست سوی عشق رهنمائیست بر نشان کوی عشق . عقل تحقیق را نکاتیست در عجب این عجب را نکته ایست از بوی عشق . عقل طنین احتیاطست در مسیر طبل خوش آهنگ سبز بر جوی عشق . عقل چو خنجر میزند گاهی به دل گاه تسلیم در ...
توضیحات بیشتر »