خانه / سرگرمی / داستان و قصه

داستان و قصه

ماهی و جفتش

ماهی و جفتش

کودک گفت: “همونا. دو تا نیستن. یکیش عکسه که توی شیشه اونوری افتاده.” مرد اندکی بعد کودک را به زمین گذاشت؛ آنگاه رفت به تماشای آبگیرهای دیگر.       کنار هم ماندند. انگار می‌خواستند یکدیگر را ببوسند، اما باز با هم از هم جدا شدند و لولیدند و رفتند ...

توضیحات بیشتر »

مردان بدون زنان

مردان بدون زنان

سینیور ماجیوره با عصبانیت گفت: مرد نباید زن بگیرد ، نباید ازدواج کند ، اگر قرار باشد همه چیز را از دست بدهد نباید دستی دستی خودش را توی مخمصه بیندازد . مرد که نباید خودش را توی هچل بیندازد و دنبال ِ چیزهایی باشد که آن ها را بعدا ...

توضیحات بیشتر »