خانه / سرگرمی / شعر و غزل

شعر و غزل

ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ

ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ

ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ آﻥ ﺷﺐ که ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺧ‌ﻮﺷﺖ ﺑﯿﺪﺍﺭ؟ ﮔﻔﺘﻢ که ﺑﺨﻮﺭ ﺍﯾﻨﺮﺍ ﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ آﺏ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﺐ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﻮﺭﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺷﺖ آﻣﺪ ﺧﻨﺪﻩ به ﻟﺒﺖ آﻣﺪ ﮔﻔﺘﯽ که ﺑﮑﻦ ﺣﺎﻻ ﺗﻌﺮﯾﻒ ...

توضیحات بیشتر »

صدام را اعدام نکنید!

صدام را اعدام نکنید!

«صدام را اعدام نکنید!» صدام را اعدام نکنید! او را به حلبچه ببرید و بگذارید نفس‌های عمیق بکشد. نفس‌هایی عمیق، عمیق، نفس‌هایی به عمقِ گورهای دسته‌جمعی کردستان. صدام را اعدام نکنید! او را به شلمچه بفرستید و بگویید آن‌قدر گریه کند تا نخل‌های سوخته‌ی خوزستان دوباره سبز شوند. صدام را ...

توضیحات بیشتر »

من هم اهل بارانم

من هم اهل بارانم

من هم اهل بارانم اگر حوضچه اکنونم خالیست در کوچه باغ ذهن باران می آفرینم وزیر آن باران می روم وبا قطره های لختش شعر می نویسم… زیر چتر نور بین درخت پیر وجویبار نگران از خاک عطر میگیرم از چشمان سیب راز بر می دارم طراوت را روی یک ...

توضیحات بیشتر »

کسی در اندرونم می‌نویسد، دستم را به حرکت درمی‌آورد

کسی در اندرونم می‌نویسد، دستم را به حرکت درمی‌آورد

کسی در اندرونم می‌نویسد، دستم را به حرکت درمی‌آورد سخنی می‌شنود، درنگ می‌کند، کسی که میان کوهستان سر سبز و دریای فیروزه‌گون گرفتار آمده است. او با اشتیاقی سرد به آن‌چه من بر کاغذ می‌آورم می‌اندیشد. در این آتش داد همه چیزی می‌سوزد با این همه اما، این داور خود ...

توضیحات بیشتر »

بی وفا

بی وفا

. یک شب از روی وفا رو کن صفایت بی وفا تا ببینی سفرهء خالی ما پر زجفایت بی وفا . بنگر این اشکهای خونین و دل آزرده ام از کدامین عشق بگویم از کدام جور و جفا . گوش دل پر کرده ام از نغمهء شیرین تو ساز ناسازی ...

توضیحات بیشتر »

شکار

شکار

. هله آمدم به بامت که شوم شکار دامت که به دام تو در افتم نه که در چاه غرامت . بخودی خود شکستم به لبت امید بستم اگرت هوس نباشد سر عاشقان سلامت . چه شود که دل بخوانی ز خیال خود نرانی دل و جان فدا بکردم به ...

توضیحات بیشتر »

شمع عشق

شمع عشق

. جسم را چون پیله ماند روح را پروانه ای گر زخود آیی برون طیار این افسانه ای . شرط اول عهد ما شد سوختن در راه عشق آشنا گر نیستی با سوختن بیگانه ای . بارها ره را جدا کردم که بگریزم ز عشق دل به فریاد آمد ای ...

توضیحات بیشتر »

جانانه

جانانه

. هر آن روانه کردم سویم نشانه آمد هر آن نشانه کردم بر جان ترانه آمد . هر آن ترانه کردم بر دل فسانه آمد هر آن فسانه کردم عذر و بهانه آمد . هر آن بهانه. کردم ابرو کمانه آمد هر آن کمانه کردم فوت زمانه آمد . هر ...

توضیحات بیشتر »

من از تو خاطره نخواهم ساخت

من از تو خاطره نخواهم ساخت

خاطره ماندگار است زنده نيست كه بميرد يا بى خبر دلش بگيرد يا چنان چيزى كه فنا را بپذيرد خاطره ، خاطره است ماندگار بى رنگ ، بى بو ، بى حاشيه بى متن ، بى ملاحظه ، مى آيد ناگاه آوار مى شود بر سرت ميماند سنگين بر دوش ...

توضیحات بیشتر »

مادر

مادر

( مادر ) . دیده اول دیده اش روی تو دید دل از آن دیده به آرامش رسید . در همه درماندگی و بی کسی مهر تو بود که به آغوشم کشید . مخمل ناز نگاهت پر ز مهر مهر چشمانت همه پر ز امید . در نحیفی جان من ...

توضیحات بیشتر »

من آن حریره صبحم

من آن حریره صبحم

من آن حریره صبحم هجای عشق میان مرز نبودن در ازای کم بودن من آمدم که بیاید کمی زشوق سرشکِ مرصّع نشان زدیده گل سرخ به سوگ آن عجوزه ظلمانی بیاراست باید زلف شهر را ورنگین جامه ای برقامت بلنداندامِ ملول دوخت وحنجره صبح را صیقل داد به ترنّم بلبلکان ...

توضیحات بیشتر »

دختران شهر ، به روستا فکر می کنند دختران روستا ،در آرزوی شهر می میرند مردان کوچک، به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند مردان بزرگ، در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمی رسد

توضیحات بیشتر »

اندیشه ها

اندیشه ها

. عده ای خود خواه پی امیالشان عده‌ای عاشق به عشق یارشان . عده‌ای نادان به ارزشهای عشق عده‌ای عشقست همه دنیایشان . عده‌ای عشق و هوس نشناختند عده‌ای هم رمز عشق جویایشان . عده‌ای عاشق به معبود و سجود عده‌ای پست که ریائست کارشان . عده‌ای دنیا به هیچست ...

توضیحات بیشتر »

بازگشت

بازگشت

کودکان در گهواره ها گلوله می خورند و عشق را باید از داروخانه ها خرید در بسته های دوازده تایی با طعمِ آناناس و هندوانه. بیدار که می شویم خوش حالیم از این که ملافه ی بستر کفنِ ما نشده و هنگام بیرون رفتن از خانه آرزو می کنیم مینِ ...

توضیحات بیشتر »

کلام

کلام

. اگر اول کلام آمد تو را من بی کلام خواندم مرا در نکته ها گم کن که من در واژها ماندم . به خلقت رنگ پائیزم همان برگ غم انگیزم خودا گشتم جدا گشتم خدایی را ز خود راندم . به پنهانی هزاران بار بشستم گونه ها بر اشک ...

توضیحات بیشتر »

تازه جوانه

تازه جوانه

. عمریست در این مغلطهء صور فسانه ما بار گران میکشیم از جور زمانه . در دفتر بی مهری ایام رقم خورد صد رنج منو قصهء گیسوی شبانه . این بخت من از چشم نگار آمده پیدا زان تیر که در وادی عشق کرد کمانه . حاصل ز چه بودست ...

توضیحات بیشتر »

در انعکاس مرگ !

در انعکاس مرگ !

از افقی سرد وبیروح از آبی آسمان غباری تنیده بر تار و پودم چشمم دوخته بر سرزمینم جاده ها برایم بی عبورند خیابان ها از من در گریز کوچه ها در هراس فرو ریخت بام خانه بر روی سایه سپیدار پیر باز طنین ناقوس است در انعکاس مرگ ! بداهه ...

توضیحات بیشتر »

من می گریستم تو می خندیدی

من می گریستم تو می خندیدی

تو را کجا خوش آمد که روح آسمان در تو دمید و فراتر از آسمان پریدی من می گریستم تو می خندیدی ای تن من ، ای خویشتن من که ناپیدا در لا به لای هفت آسمان می جویمت رفتی بپوشانی ؟ چشمانم را برای دیدن هر آنچه زندگی نام ...

توضیحات بیشتر »

تا واپسین لحظه وداع

تا واپسین لحظه وداع

اینجا من بیدارم روحم در مدار تو می گردد اندیشه ام در سرنوشتم تا واپسین لحظه وداع در همین مدار خواهد چرخید در کنج پنجره غبار گرفته روح و روانم در آشوب دیدارتو ، همانند رازیست که در سکوت ، بیصدایی را فریاد میزند سهیلا صمــــــدی

توضیحات بیشتر »

روزها کوتاه

روزها کوتاه

چمدانم را می بندم چشمانم را به اسارت جاده می سپارم و در فراسوی زمان راه تسلیم است پیش رو *** روزها کوتاه پاهایم توان تیره گی شب را نمی پوید ناگزیر با گامهای آرام تا اعماق رفتن پیش می تازم در میان باورهایم مقصد بی انتهایی چون کلاف سردرگمی ...

توضیحات بیشتر »

مسافران قطار

مسافران قطار

قطاری هستم که از ریل زما ن خارج شدم نه ایستگاهی ست نه سو زنبانی مسافران قطار چرا ؟؟ همه شبیه من هستند گسسته ز هم نا پایدار و سست پریشان و چشم به راه که در گذر زمان به فراموشی سوزنبان مبتلا شدند !!! سهیلا صمـــدی

توضیحات بیشتر »

اندوه نهفته ام

اندوه نهفته ام

اندوه نهفته ام کی خاموشی می گیرد *** دوماه به اندازه هزار سال در گذر منست تو در نخستین روز خلقت از آن من بودی کنون در افقی گمشده دور از سرزمین مادری در جهانی دیگر آرمیده ای من در دریای بیکران اندوه موجی نا آرامـم و آرزوها و رویا ...

توضیحات بیشتر »

سایه من

سایه من

سایه ی من بسان رودی ، روان بر پهنه دریا غوطه ور ، در سیلاب بی انتها هرازگاهی ، دیده گانم دوخته ، برساحل خفته در آفتاب بال می گشایم سوی نوری رقصان وسر مست مرا فرودی ، برنور نیامد چنان اختیار زکف دادم می پیچم و می گردم ،بدور ...

توضیحات بیشتر »

به کدامین گناه ؟

به کدامین گناه ؟

امشبم را دریاب ، من از تبار رفتنم به کدامین گناه ؟ شب را ورق می زنی و بی پروا می گریزی به هوای آمدن تو رج به رج میبافم خیال تو را به اندوه شب می جویمت نمی آیی به بر ای پیر شب خواهم امشب پیراهن غم ز ...

توضیحات بیشتر »

لالايی

لالايی

لالايي بخواب بخواب از نگاه هاي در به در نترس بخواب تو را نه از پروانه گزنديست نه از واژه نوري که از سوراخ کليد مي تابد بخواب تو به قلب من مانندي باغي را ماني که عشق من در آن انتظار ميکشد آسوده بخواب تنها آن هنگام که واپسين ...

توضیحات بیشتر »