من بودم و تو همچون شاهین تیز پرواز
آنروز که باهم از زمان عبور کردم
دیر هنگام شد افسانه شب آمد پدید
روزها در پشت شب شد ناپدید
شب شد و آسمان غرید
ستاره ی از آن بر من فرو غلتید
همچون سینه چاک شقایق
روحم در پیراهن شب لرزید
دیدم از آن فاصله های دور
تو سرمست در سایه خیال
من اسیر در زنجیره زمان
باز روزها شدند تیره وتار
طنین ناقوس است در باد
روزها بی شمارش ،
دارند شب می شوند !!!
سهیلا صمدی