کهنه نامی است * عشق *
که بال و پر گشوده بر تندیس آفرینش
من دیرینه صدا را شنیدم
فراتر زعشق پرگشودم
همه نور جهان بود مرا چشم
من و او
در پروازی فراسوی ابرها
میان پنجه های گره خورده زمان در زمان
میان هفت آسمان خدا !
…..
به ناگاه آسمان غزید
آن دیگر بال پروازم ز شانه جدا
وبا تندیس فرشتگان در هم آمیخت
آه ، ای کهنه فریاد عشق
روزی که پرواز آزادی است
من وتو به وسعت کهشکان
تا نگاه عشق خواهیم رفت
من آن روز را چشم در راهم
سهیلا صمـــدی