اندوه نهفته ام
کی خاموشی می گیرد
***
دوماه به اندازه هزار سال در گذر منست
تو در نخستین روز خلقت
از آن من بودی
کنون در افقی گمشده
دور از سرزمین مادری
در جهانی دیگر آرمیده ای
من در دریای بیکران اندوه
موجی نا آرامـم
و آرزوها و رویا هایم
چون سرابی ، در خاک غربت فرو ریخت
یارب: پر توانم
آیا توانم هست ؟ از اشکهایم باز ایستم
بسیار دردناک است بی او زیستن
از اشک گریزم نیست
هنوز چشم در راهم
وبه تو ای خدای من سر تسلیم دارم
آیا با او پیوند دوباره ای هست مرا !!
**
ای خفته در خواب ابدی
تو در آرامش و رهایی از درد و رنج
ومن محبوس ثانیه ها
گوش کن :
هر شب از بالاترین شاخه درختی
برایت لالایی سر خواهم داد
بخواب ای سرو روانم !!
سهیلا صمــدی