چمدانم را می بندم
چشمانم را به اسارت جاده می سپارم
و در فراسوی زمان
راه تسلیم است پیش رو
***
روزها کوتاه
پاهایم توان تیره گی شب را نمی پوید
ناگزیر با گامهای آرام
تا اعماق رفتن پیش می تازم
در میان باورهایم
مقصد بی انتهایی
چون کلاف سردرگمی
پیچیده بر دست و پایم
شاید ………
مقصد ابدی ست
این ست کوچیدن از غربت
بداهه ایست
سهیلا صمدی